امپراطوری هخامنشی (۵۵۰- ۳۳۰ ق.م) اولین موجودیت سیاسی عظیم پارسی در آسیای غربی و مرکزی بود که در دوران اوج خود از آسیا ی صغیر تا دره ی سند، بین النهرین و مصر وسعت داشت. این امپراطوری توسط کوروش دوم (کوروش کبیر، دوران حکومت ۵۵۰- ۵۳۰ ق.م) تاسیس شد و رویای او برای داشتن امپراطوری پارسی ای پهناور و فراگیر توسط جانشینانش تا حدودی حفظ شد.
پارسیان به عنوان بخشی از گروه مهاجران با نام آریایی ها (به معنی نجیب و آزاده، با اشاره به طبقه ای از مردم و نه نژادی خاص) به منطقه ای که امروزه با نام ایران شناخته می شود رسیدند. آریایی ها (شامل اقوام متعددی مانند الان ها، باختری ها، ماد ها، پارت ها و پارسیان) در منطقه ای سکنا گزیدند که با نام آریانا (ایران، سرزمین آریایی ها) شناخته شد. قومی که امروزه با نام پارسیان شناخته می شوند در پارسه (فارس امروزی) ساکن شدند و نام خود را نیز از این منطقه گرفتند.
کوروش کبیر مادها، لیدیایی ها، ایلامیان و بابلی ها را شکست داد تا امپراطوری خود را تاسیس کند و زمانی که این امپراطوری تحکیم شد، توسط جانشینان او گسترش یافت. امپراطوری تحت حکومت داریوش یکم (داریوش کبیر، دوران حکومت ۵۲۲- ۴۸۶ ق.م) به اوج خود رسید. داریوش کبیر اولین تهاجم پارسیان به یونانیان را آغاز کرد که در سال ۴۹۰ ق.م در نبرد ماراتن با شکست روبه رو شد. این شکست عقب نشینی ای برای پارسیان بود اما هیچگونه تاثیری بر روی حکومت داریوش کبیر نگذاشت.
خشایار شاه یکم (دوران حکومت ۴۸۶- ۴۶۵ ق.م) پسر و جانشین او، ارتشی بزرگ را تشکیل داد و برای بار دوم به یونان حمله کرد که در سال ۴۷۹ ق.م باری دیگر با شکست مواجه شد. از آنجایی که خشایار شاه یکم حاکمی همانند پدر خود نبود، این شکست بر روی امپراطوری تاثیر گذاشت. او خزانه داری را برای لشگرکشی خود خالی و هر آنچه باقی مانده بود را به دنباله ی شکست خود مصرف کرد. پس از آن توجه خشایار شاه یکم به مسائل دولتی از بین رفت ومشغول حرم و پروژه های ساختمانی شد. بسیاری از محققین حکومت او را آغاز زوال امپراطوری می دانند.
قدرت پارسیان تحت حکومت اردشیر یکم (دوران حکومت ۴۶۵- ۴۲۴ ق.م) باری دیگر احیا شد. او با کمک کردن به اسپارت ها در جنگ های پلوپونز اول (۴۶۰- ۴۴۶ ق.م) و دوم (۴۳۱- ۴۰۴ ق.م) به بی ثباتی یونان کمک کرد. دوران حکومت اردشیر دوم (۴۰۴- ۳۵۸ ق.م) با شورش هایی گسترده بخصوص در مصر همراه بود که در دوران پادشاهی جانشینان او افزایش یافت و امپراطوری مقدار زیادی از انسجام قبلی خود را تا زمان حکومت داریوش سوم (۳۳۶- ۳۳۰ ق.م) از دست داد. داریوش سوم از اسکندر مقدونی شکست خورده و باعث فروپاشی امپراطوری هخامنشیان شد.
اینکه آیا اولین پادشاهان هخامنشی از پیروان آیین زرتشت بودند یا نه مشخص نیست، اما این مذهب بر روی فرهنگ پارسیان تاثیر گذاشت و توسط امپراطوری های بعدی حفظ شد. آخرین این امپراطوری ها، امپراطوری ساسانی، نوآوری های دوران حکومت کوروش دوم تا اردشیر یکم را کامل و تماما توسعه داده و در نتیجه میراث آن را حفظ کردند.
پادشاهان از دوران حکومت کوروش دوم تا اردشیر یکم (۵۵۰- ۴۲۴ ق.م)
کوروش دوم (کوروش کبیر ۵۵۰- ۵۳۰ ق.م) پسر کمبوجیه یکم از قوم پارسیان (دوران حکومت ۵۸۰- ۵۵۹ ق.م) و نوه ی آستیاگ از قوم ماد ها (ایشتوویگو، دوران حکومت ۵۸۵- ۵۵۰ ق.م) بود. ماد ها به فرماندهی رئیس خود در قرن ۸ ق.م متحد شده و تحت فرمانروایی هووختشره (دوران حکومت ۶۲۵- ۵۸۵ ق.م) کنترل خود را در منطقه به هدف شکل دادن به امپراطوری خود افزایش دادند. آنها سپس توسط کمبوجیه یکم سرنگون شدند و کوروش دوم با استفاده از ریشه ی اجدادی خود از طرف پارسیان و ماد ها، خود را متعلق به هر دو قوم معرفی کرد و آنها را تحت فرمانروایی خود متحد ساخت. او با وارد شدن در جنگ های فاتحانه ی بیشتر، امپراطوری هخامنشیان را بنیان نهاد. از دست آورد های متعدد او می توان از تکنیک های کشاورزی، سازماندهی دوباره ارتش و دولتی پارسی نام برد که برای مردم خود با ملیت ها و مذاهب متفاوت، آزادی در ممارست مذهب و ادامه دادن سنت های فرهنگی خود مانند گذشته را ضمانت می کرد. از او در انجیل و سنت یهودیان برای آزادسازی اسرای یهودی در بابل و کمک کردن به آنها در باز سازی معبد خود در اورشلیم، به نیکی یاد می شود. در زمان مرگ کوروش دوم در سال ۵۳۰ ق.م، امپراطوری هخامنشی قوی ترین نهاد سیاسی در منطقه بود.
کمبوجیه دوم (دوران حکومت ۵۳۰- ۵۲۲ ق.م) پسر و وارث کوروش دوم بود که سیاست و تلاش های او را برای گسترش امپراطوری ادامه داد. در سال ۵۲۵ ق.م، کمبوجیه دوم به مصر حمله کرد و با آگاهی به علاقه ی مصریان به حیوانات بخصوص گربه (و پرستش الهه باستت)، در زمان حمله به شهر پلوزیوم نه تنها تصویر آنها را بر روی سپر های سربازان خود نقاشی کرد، بلکه تعداد زیادی از حیوانات را جلوی ارتش خود روان کرد. به جای آسیب رسانده به حیوانات، مصریان تسلیم شدند و شهر به دست پارسیان افتاد. هرودوت از کمبوجیه ی دوم به عنوان "شاهی دیوانه" که معابد را تخریب کرده و فرهنگ مصریان را در هم گسیخت یاد می کند اما هیچ مدرکی در پشتیبانی از این نتیجه گیری وجود ندارد. با توجه به اینکه او از علاقه مندان به فرهنگ مصریان بود، بیشتر احتمال می رود که پس از پیروزی با آنان رفتاری خوب داشته است. پس از مطلع شدن از اینکه برادرش قصد دارد تا قدرت را در دست بگیرد، کمبوجیه برای بازگشت و پس گیری تخت سلطنت خود آماده شد، اما در راه به دلیل زخمی که بصورت اتفاقی به خود وارد کرده بود در گذشت.
بردیا/گئومات (دوران حکومت ۵۲۲ ق.م) پسر کوچک کوروش دوم بود که ممکن است در تلاش برای گرفتن قدرت از کمبوجیه دوم بوده باشد. بعدها در سنت های پارسیان (پایه گذاری شده توسط داریوش یکم) آورده شد که کمبوجیه دوم قبل از لشگرکشی به مصر بردیا را به قتل رسانده بود و تخت سلطنتی او توسط یک مغ و غاصب به نام گئومات، که خود را به جای بردیا معرفی کرده و رسمیت یافته بود، گرفته شده است. داریوش یکم، از اقوام دور، گئومات را کشت و تخت سلطنتی را ازان خود کرد. با وجود اینکه داستان ذکر شده روایت رسمی می باشد، اما این امکان وجود دارد که بردیا وارث بر حق سلطنت بوده که توسط داریوش یکم به قتل رسیده و پس از آن این داستان به هدف توجیه کردن اعمال داریوش یکم در مقابل حاکم وقت روایت شده است.
داریوش یکم (داریوش کبیر، دوران حکومت ۵۲۲- ۴۸۶ ق.م) دوران حکومت خود را با سرکوب کردن شورش گران آغاز کرد، اما زمانی که نظم برقرار شد بر روی پیشرفت و توسعه دادن امپراطوری تمرکز کرد. او سیستم پستی و شبکه ای از راه ها (شامل راه شاهی) را تاسیس کرد که با فراهم آوردن امکان سفر هایی راحت تر و امن تر، باعث افزایش تجارت شد. داریوش یکم همچنین قوانین مالیاتی را اصلاح کرد و واحد پولی ای با نام دریک را به وجود آورد که واحد های پولی محلی در مناطق متفاوت را جایگزین و در سراسر امپراطوری یکدست کرد. در سال ۴۹۹ ق.م مستعمره های ایونیان یونان در آسیای صغیر که تحت حکمرانی پارسیان بود، با حمایت آتن و ارتریا دست به شورش زدند و پس از سرکوب کردن آنها، داریوش یکم به هدف تنبیه آن دولت شهر ها جنگ های ایران و یونان را در سال ۴۹۲ ق.م آغاز کرد. ارتریا غارت شد اما ارتش داریوش یکم در مقابل آتنی ها در نبرد ماراتون در سال ۴۹۰ ق.م شکست خورد و مجبور به عقب نشینی شد. در حین آماده سازی برای دومین نبرد، داریوش یکم از دنیا رفت و خشایار شاه یکم، پسر او، جانشین شد.
خشایار شاه یکم (دوران حکومت ۴۸۶- ۴۶۵ ق.م) پسر داریوش یکم و همسر اصلی او، آتوسا، دختر کوروش کبیر بود. با وجود اینکه داریوش یکم پسری بزرگتر نیز داشت، اما خشایار یکم به دلیل ارتباطش با کوروش کبیر به جانشینی انتخاب شد. در ابتدا خشایار شاه یکم علاقه ای به ادامه دادن سیاست پدر خود در مقابل یونانیان نداشت اما سپس توسط مردونیه (از اقوام، داماد و فرمانده ی ارتش) ترغیب شد تا حمله ی دوم را برای پایان دادن به کار داریوش یکم آغاز کند. خشایار یکم بزرگترین ارتش جمع آوری شده تا آن زمان را گردآوری کرد و خود به شخصه فرماندهی نیرو ها در نبرد را به دست گرفت. او در سال ۴۸۰ ق.م در نبرد ترموپیل، شناخته شده به عنوان آخرین ایستادگی ۳۰۰ تن از سربازان اسپارتی، با مقاومت رو به رو اما در نهایت پیروز و وارد آتن شد و آنجا را به آتش کشید. در همان سال نیروی دریایی خشایار شاه یکم در نبرد سالامیس و در سال ۴۷۹ ق.م نیروهای مهاجم دریایی و زمینی در پلاته و میکال شکست خوردند. خشایار شاه یکم به دنبال لشگرکشی های شکست خورده ی خود خزانه داری را تهی کرده بود و پس از بازگشت همچنان به خرج های خود برای پروژه های ساختمانی مجلل ادامه دهد. به نظر می رسد که او در حال آماده سازی برای حمله ی سوم در سال ۴۶۶ ق.م بوده است اما نقشه های او به دنبال شکست نیرو های زمینی و دریایی پارسیان در نبرد یوریمدون، متوقف شدند. در نبرد سیمون/کیمون از آتن (۵۱۰- ۴۵۰ ق.م) پارسیان را در آسیای صغیر شکست داد. خشایار شاه یکم در سال ۴۶۵ ق.م به دست اردوان، مشاور و فرمانده ی محافظین شاه، کشته می شود.
اردشیر یکم (دوران حکومت ۴۶۵- ۴۲۴ ق.م) پسر خشایار شاه یکم بود و به خونخواهی او اردوان را اعدام کرد. با توجه به سابقه ی تاریخی، اردشیر یکم متوجه بود که درگیری مستقیم با یونانیان برای پارسیان منفعتی نداشت. او تمیستوکلس (۵۲۴- ۴۶۰ ق.م)، ژنرال آتنی که با دنبال طرد و تبعید شدن از یونان گریخته بود را به دربار خود دعوت کرد و امید داشت که او بتواند در استراتژی های ارتشی در مقابل یونانیان به او کمک کند اما تمیستوکلس قبل از آن از دنیا رفت. پس از آن اردشیر یکم سعی کرد تا با حجم زیادی از طلای ایرانی توجه آتن و اسپارت را جلب و همزمان با حمایت مالی به تقویت ارتش اسپارت ها کمک کند تا تنش در بین دو شهر افزایش یابد. با وجود اینکه او خود مستقیما باعث و بانی جنگ های پلوپونز (۴۶۰- ۴۴۶ و ۴۳۱- ۴۰۴ ق.م) نبود اما سیاست های او صد در صد در شکل گیری آنها نقش داشتند. اردشیر یکم با طغیانی بزرگ در مصر و شورش یکی از مورد اطمینان ترین ژنرال های خود، مگابیزوس (بغبوخش، تاریخ وفات ۴۴۰ ق.م)، دست و پنجه نرم کرد اما بیشتر به واسطه ی عهد نامه ی کالیاس (۴۴۹ ق.م) که به دشمنی یونان و ایران در دوران حکومتش پایان داد و تصویری خوب در کتاب های عزرا و نحمیا یاد می شود.
پادشاهان از دوران حکومت خشایار شاه دوم تا اردشیر سوم (۴۲۴- ۳۳۸ ق.م)
خشایار شاه دوم (تاریخ حکومت ۴۲۴ ق.م) پسر و وارث بر حق اردشیر یکم از همسر اصلی او، داماسپیا، بود. او به مدت کمتر از یک ماه حکومت کرد و سپس توسط سغدیانه (سغدیانوس)، برادر ناتنی خود از یکی از همسران صیغه ای اردشیر یکم، یه قتل می رسد.
سغدیانه (تاریخ حکومت ۴۲۴ ق.م) توسط تعدادی از اشراف زادگان پرنفوز حمایت می شد و به مدت شش ماه حکومت کرد تا زمانی که توسط برادر ناتنی خود اخس (داریوش دوم) کشته شد.
داریوش دوم (دوران حکومت ۴۲۴- ۴۰۴ ق.م) دوران حکومت خود را با سرکوب کردن شورش ها و کمک کردن به اسپارت ها در دومین جنگ پلوپونز در مقابل آتن که به شکست آتن انجامید آغاز کرد. او با شورش آمیرتئوس در مصر که پارسیان را از مصر سفلی بیرون رانده بود نیز دست و پنجه نرم کرد. داریوش دوم با خواهر ناتنی خود پروشات (پری شاد) ازدواج کرده بود و او قدرت اصلی در پشت تخت سلطنت بود و حتی پس از مریض شدن و در نهایت مرگ داریوش دوم در سال ۴۰۴ ق.م، همچنان قدرتی زیاد در دست داشت. با وجود اینکه داریوش دوم اردشیر دوم را به عنوان جانشین خود معرفی کرده بود، اما پروشات به پسر دیگر خود، کوروش جوان، علاقه ی بیشتری داشت و بعد ها او را ترغیب به شورش کرد.
اردشیر دوم (دوران حکومت ۴۰۴- ۳۵۸ ق.م) در سال ۴۰۴ ق.م بر تخت سلطنت نشست و پس از مدت اندکی مجبور به سرکوبی شورش برادر خود کوروش جوان که مورد حمایت پروشات بود، شد. از آنجایی که گزنفون (۴۳۰- ۳۵۴ ق.م) خود یکی از فرماندهان نیروهای اجیر شده ی یونانی استفاده شده توسط کوروش جوان بود، این شورش و اثرات و وقایع پس از آن را در کتاب آناباسیس خود ثبت کرده است. شورش در سال ۴۰۱ ق.م سرکوب شد اما اندکی بعد اردشیر دوم وارد جنگی با اسپارت ها شد (۳۹۶- ۳۸۷ ق.م) که آتن را ترغیب به شورش کرد. او در سال ۳۷۳ ق.م مصر را از دست داد و همچنین در میانجیگری در جنگ بین اسپارت ها و تبای در سال ۳۶۸- ۳۶۶ ق.م نیز شکست خورد. از دوران حکومت اردشیر دوم، بخصوص به دلیل شورش اسپارت ها، به عنوان دوره ای پر از نزاع یاد می شود اما او نه تنها پرستش آناهیتا را دوباره زنده کرد، بلکه امکان دارد که حتی در پایه گذاری فرقه ی آناهیتا نیز کمک کرده باشد.
اردشیر سوم (دوران حکومت ۳۵۸- ۳۳۸ ق.م) پسر و وارث اردشیر دوم بود که پس از نشستن بر تخت سلطنت تقریبا بلافاصله دستور قتل برادر و دیگر اعضای خانواده ی خود را صادر کرد. او به هدف تحکیم ارتش دستور داد تا واحد های نیرو های اجیر شده ی یونانی متفرق شوند. در نتیجه ساتراپ هایی که بر روی یونانی ها برای دفاع از خود تکیه کرده بودند به شورش برخاستند. اردشیر سوم بی رحمانه شورش را سرکوب و سپس سعی در باز پس گیری مناطق از دست رفته در مصر کرد. تلاش های او در ابتدا با شکست اما در سال ۳۴۲ ق.م با موفقیت روبه رو شد. توجه بیش از اندازه ی او به رام کردن و تحت کنترل در آوردن مصر باعث غفلت او از یونان و شکلگیری ارتشی توسط فیلیپ دوم مقدونی (دوران حکومت ۳۵۰- ۳۳۶ ق.م) شد. همانند اجداد خود، اردشیر سوم تنها بر روی اسپارت و آتن به عنوان تهدیدی برای امپراطوری خود تمرکز کرده بود و هیچگاه مقدونیه را به عنوان مشکل و یا تهدید تصور نمی کرد. او به دست وزیر خود، باگواس خواجه، مسموم می شود و یا به مرگ طبیعی از دنیا می رود (بسته به اینکه کدام روایت مورد قبول واقع شود). در هر صورت، باگواس خواجه اردشیر چهارم را بر روی تخت سلطنت می نشاند.
پادشاهان از دوران حکومت اردشیر چهارم تا اردشیر پنجم (۳۳۸- ۳۲۹ ق.م)
اردشیر چهارم (دوران حکومت ۳۳۸- ۳۳۶ ق.م) پسر اردشیر سوم و همسر اصلی او آتوسا بود. او توسط یونانیان با نام ارشک شناخته می شود که احتمالا نام اصلی او قبل از نشستن بر تخت سلطنت با نام اردشیر چهارم بوده است. دو دوران حکومت او، فیلیپ دوم مقدونی اقدامات خود برای فتح ایران را در سال ۳۳۶ ق.م آغاز کرد. اردشیر چهارم توسط باگواس خواجه به همراه خانواده ی خود مسموم می شود و دارا، با نام داریوش سوم، بر تخت سلطنت می نشیند.
داریوش سوم (دوران حکومت ۳۳۶- ۳۳۰ ق.م) نوه ی اردشیر دوم از فرزند دختر او سی سی گامبیس بود و تنها به واسطه ی خون سلطنتی خود به عنوان ساتراپ ارمنستان انتخاب شده بود. او هیچ آموزشی برای حکمرانی یک امپراطوری ندیده بود و علاقه ای به این کار نیز نداشت، اما توسط باگواس خواجه که قصد کنترل او را داشت بر روی تخت سلطنت نشانده شد. زمانی که باگواس متوجه شد که نمی تواند شاه را کنترل کند تصمیم به مسموم کردن او گرفت اما در نهایت خود مجبور به نوشیدن سم شد. حکومت داریوش سوم از ابتدا بحث برانگیز بود زیرا مرگ غیر منتظره ی اردشیر چهارم مناطق متعددی را ترغیب به شورش کرده بود و داریوش سوم دانش چگونگی رسیدگی به آنها را نداشت. این مشکلات اما در مقابل تهاجم ارتش مقدونیه تحت فرماندهی اسکندر مقدونی به امپراطوری هخامنشی در سال ۳۳۴ ق.م کمرنگ شد. اسکندر مقدونی به دنبال پدر خود و به هدف انتقام گرفتن برای تهاجمات سال های ۴۹۰ و ۴۸۰ ق.م ایرانیان به یونان، به سمت امپراطوری حرکت کرده بود. داریوش سوم در تمامی نبرد ها در مقابل اسکندر شکست خورد و در نبرد ایسوس در سال ۳۳۳ ق.م از میدان گریخت. او خانواده ی خود را پشت سر گذاشت و اسکندر از آنها نگهداری کرد. داریوش سوم بصورت کامل در سال ۳۳۱ ق.م از اسکندر شکست خورده و باری دیگر فرار می کند. او سپس توسط یکی از اقوام خود و ساتراپ باختر، بسوس، کشته می شود.
اردشیر پنجم (دوران حکومت ۳۳۰- ۳۲۹ ق.م) نام بسوس، ساتراپ باختر، در مدت زمان کوتاه سلطنتش بود که با قتل داریوش سوم حکومت را در دست گرفته بود. اسکندر مقدونی جنازه ی داریوش سوم را در ارابه ای که بسوس در آن رهایش کرده بود پیدا کرد و خاکسپاری ای درخور برای وی برگزار کرد (قابل ذکر است که روایت اصلی در رابطه با این حادثه متفاوت است). سپس اسکندر بسوس را کشته و لقب شاهنشاه، شاه شاهان امپراطوری هخامنشی را به خود نسبت داد.
نتیجه گیری
با وجود اینکه امپراطوری هخامنشی در وضعیت قبلی خود در دوران حکومت داریوش کبیر نبود، اما زمانی که اسکندر آن را فتح کرد هنوز پای بر جا باقی مانده بود. اسکندر سعی کرد تا با به ازدواج درآوردن سربازان خود با زنان ایرانی، ارتقاع دادن فرماندهان ایرانی به درجات بالا در ارتش خود و رفتار کردن مانند یک شاه ایرانی، فرهنگ ایرانی و یونانی را با هم تلفیق کند. تلاش های او مورد توجه و علاقه ی ارتش مقدونی/ یونانی قرار نگرفت و پس از مرگ او در سال ۳۲۳ ق.م، این تصور و هدف او رها شد. از آنجایی که اسکندر برای خود جانشینی تعیین نکرده بود، ژنرال های او برای در دست گرفتن قدرت با یکدیگر وارد جنگ شدند.
در نتیجه ی این جنگ ها (که با نام جنگ های دیادوخوی شناخته می شوند، ۳۲۲- ۲۷۵ ق.م) امپراطوری سلوکی (۳۱۲- ۶۳ ق.م) تحت حکومت ژنرال اسکندر، سلوکوس یکم نیکاتور (دوران حکومت ۳۰۵- ۲۸۱ ق.م)، شکل گرفت. امپراطوری سلوکی تقریبا شامل همان مناطقی که تحت کنترل امپراطوری هخامنشی بودند می شد اما با وجود افزایش قدرتش، مقداری از این مناطق را ابتدا به پارتیان و سپس به رومیان از دست داد. سلوکیان با امپراطوری اشکانی (۲۲۴ میلادی- ۲۴۷ ق.م) جایگزین شدند که خود توسط امپراطوری ساسانی (۲۲۴- ۶۵۱ میلادی) سرنگون شدند. ساسانیان بهترین جنبه های امپراطوری هخامنشی را باری دیگر زنده کردند و تبدیل به بهترین جلوه ی هنر ایرانی در دنیای باستان شدند.
امپراطوری ساسانی فرهنگ هخامنشیان را حفظ کرد و حتی پس از سرنگون شدن آنها توسط مهاجمان مسلمان عرب، این فرهنگ پا بر جا باقی ماند و در سرتا سر دنیای باستان پخش شد. بسیاری از جنبه های دنیوی و والای زندگی مدرن امروزه مانند جشن تولد، دسر، زمان صرف چای، یکتاپرستی، ریاضیات و جنبه هایی از هنر و معماری توسط ساسانیان و با الهام از نمونه های موجود در امپراطوری هخامنشی شکل گرفته و توسعه یافته اند.