مادها گروهی از مردمان هندو-ایرانی زبان اهل آسیای مرکزی بودند که راه مهاجرت به سمت غرب را در پیش گرفتند و احتمالن در اواخر هزارۀ دوم پیش از میلاد وارد شمال ایران شدند. آنها سرانجام در بلندیهای زاگرس سکنا گزیدند، و در اواخر سدۀ هفتم پیش از میلاد شاهنشاهی ماد را بنیان گذاشتند.
از آنجا که تا کنون هیچ مدرک نوشتاریای از گروههای مهاجر آسیای مرکزی در عصر مفرغ پسین یافت نشده، معلوم نیست این مردمان برای معرفی خود از چه نام یا نامهایی استفاده میکردهاند. «ماد» کلمهای در زبان پارسی باستان است که از سدۀ پنجم پیش از میلاد بهبعد بهصورت میدویی (Medes = Μηδoi، بهمعنی «مادها») در نوشتههای یونانیان برای اشاره به مردمان اهل ایران هخامنشی بهکار میرفت. ولی مادها در اصل گروهی از قبیلههای ساکن شمال زاگرس بودند، و به احتمال زیاد نه با حاکمیت سیاسی که از طریق زبان و فرهنگ مشترک بههم مربوط میشدند. در حقیقت، قبیلههای ماد تا پیش از اتحاد سراسری در سدۀ هشتم پیش از میلاد در کشمکش و درگیری مداوم با یکدیگر بهسر میبردند، و دلیل عمدۀ اتحادشان مقابله با هجمههای پی در پی آشوریها از شرق و سپاهیان اورارتو و سکا از شمال بود.
برای مطالعۀ تاریخ ماد معمولن به دو گروه عمده از منابع باستانی مراجعه میشود که همیشه هم همخوان نیستند: کهننبشتهای میانرودانی (بهویژه کتیبههای آشوری) و نوشتههای تاریخنویسان باستان (بهویژه تواریخ هرودُت، کتاب اول، بندهای 95 تا 106). هرچند منابع هردو گروه را میتوان مشاهدههای خارجی دانست، اما منابع گروه اول کم و بیش همروزگار مادها هستند در حالی که منابع گروه دوم مدتها بعد نوشته شدهاند. با این همه، منابع هردو گروه تأیید میکنند که مادها سوارکارانی بسیار بلندآوازه و جنگجویانی خشن و بیپروا بودند، که نه تنها از استقلال خود در برابر امپراتوری نو-آشوری و سایر قدرتهای بزرگ منطقه دفاع کردند، بلکه از این حد نیز پا را فراتر گذاشتند و مرزهای قلمرو خود را تا خاک میانرودان، شرق آناتولی، و غرب ایران گسترش دادند.
شاهنشاهی ماد در 612 پیش از میلاد، در پی نقش عمدهای که در براندازی امپراتوری نو-آشوری ایفا کرد، به یک ابرقدرت تبدیل شد. در 549 پیش از میلاد که آخرین پادشاه ماد، ایشتووَیگو (فرمانروایی 585 تا حدود 550 پیش از میلاد) از پادشاه اَنشان، کورش دوم («کورش بزرگ»، فرمانروایی حدود 550 تا 530 پیش از میلاد) شکست خورد، مادها بهعنوان یک نیروی نظامی خوفانگیز چنان آوازۀ بلندی بههم زده بودند که بیشتر نویسندگان کهن تا صدها سال پس از ادغام کامل قلمرو ماد در شاهنشاهی هخامنشی (550 تا 330 پیش از میلاد) همچنان ایرانیان را «مادها» مینامیدند.
زاگرس پیش از مادها
شواهد باستانشناختی نشان میدهند منطقۀ شمال زاگرس از دورۀ نوسنگی زیستگاه قبیلههای بومگرد شکارچی-گردآور بوده که داخل غارها یا آلونکهای موقتی زندگی میکردند. سکونتگاههای کشاورزی از هزارۀ هشتم پیش از میلاد در غرب ایران ظاهر شدند و فرآوردههایی که در آنها تولید میشد شامل نمونههای نخستینی پیکرکهای سفالی و سفال نقشدار، ابزارهای سنگی، تیر و تبر، و اتاقهای خشتی بود که از جمله در گنجدرۀ کرمانشاه از دل خاک بیرون آمدهاند.
نخستین تمدنهایی که در کوههای زاگرس سراغ داریم در حدود هزارۀ پنجم پیش از میلاد پدیدار شدند. نخستین دولت-شهرهای ایلام، مثل شوش و اَنشان (که بعدها زادگاه کورش دوم شد)، جنبههای مشترک زیادی با همتایان سومری خود در فرهنگ اوروک در جنوب میانرودان داشتند، که از جملۀ آنها میتوان به باورها و آیینهای دینی، سامانۀ سیاسی مادرشاهی (امکان جانشینی فرمانروایان بر مبنای خاندان مادری)، و سبکها و شیوههای هنر و معماری اشاره کرد. هرچند زبانی که مردمان ایلام به آن سخن میگفتند به احتمال زیاد با هیچیک از زبانهای گفتاری دیگر در منطقه پیوندی نداشت، اما وقتی سومریها خط میخی را ابداع کردند ایلامیها برای جایگزین کردن دبیرۀ تصویرنگار خودشان با آن چندان درنگی بهخرج ندادند. عناصر فراوانی از تفکر دینی، کردارها و سنتهای آیینی، سامانۀ نوشتاری، و هنر و معماری میانرودان پس از جذب شدن در فرهنگ ایلامی بعدها از ایلامیها به مادها و سپس به پارسیان منتقل شدند، و بدین ترتیب در شکلگیری بنیانهای فرهنگ ایران باستان نقشی اساسی یافتند – فرهنگی که به نوبۀ خود تکوین یافت و پس از شکست ساسانیان از اعراب مسلمان در سدۀ هفتم میلادی در قالب فرهنگ ایرانی-اسلامی به حیات خود ادامه داد.
زمانی در هزارۀ دوم پیش از میلاد، هندو-اروپاییهای آسیای مرکزی قدم به ناحیۀ غرب و شمال زاگرس گذاشتند، که در آن زمان خود انباشته از قومهای گوناگون بود. کاسیها، لولوبیها، گوتیها، و هوریها (یا حوریها) همگی از جمعیتهای محلی زاگرس بهحساب میآمدند. به همۀ این گروهها در کهننبشتهای اکدی و آشوری هزارۀ سوم پیش از میلاد بهبعد اشاره شده و شواهد حضور آنها را در منابع نوشتاری و تصویری میانرودانی مثل آثار ادبیات نارو دربارۀ تهاجم گوتیها به اکد و سنگافراشت پیروزی نارام-سین بر لولوبیها (فرمانروایی نارام-سین حدود 2254 تا 2218 پیش از میلاد) میتوان دید. شواهدی نیز از مهاجرت آرامیها از کنعان به کوهپایههای زاگرس در حدود سدۀ نوزدهم پیش از میلاد خبر میدهند، منطقهای که در آن زمان سکونتگاه مانّاها (جنوب دریاچۀ ارومیه)، مردمان قزلبوندا (در دامنههای قافلانکوه) و بسیاری قومهای دیگر بود. بر این مبنا، مشکل میتوان گفت آیا مردمان ماد پس از ورود و اقامت چند صد ساله در چنین منطقهای همچنان از همان مهاجران آسیای مرکزی تشکیل میشدند یا با مردمان محلی گوناگون درآمیخته بودند. برخی کتیبههای یافتشده از تمدن اورارتو پژوهشگرانی مثل گیرشمن را به این یقین رهنمون شدهاند که گروههای سکایی مهاجر از کوهستان جنوبی قفقاز، از جمله کیمریها، بیتردید تا اواخر سدۀ هشتم پیش از میلاد به آرایش جمعیتی منطقۀ مادها اضافه شده بودهاند.
شاهَکنشینهای ماد
زمینی که قبیلههای مهاجر مادی – چه از آسیای مرکزی، چه از جنوب قفقاز و چه از هردو – سرانجام در آن ساکن شدند در شمال با سرزمین سکاها و اورارتو همسایه بود و از غرب آشوریها را درست پشت بلندیهای زاگرس داشت. رشتهکوه زاگرس به مثابه مرزی طبیعی بین فلات ایران و میانرودان به سمت جنوب ادامه مییافت تا به ایلام میرسید. جانب شرقی سرزمینهای مادنشین – ولایتها یا شاهکنشینهای ماد - به کویر نمک محدود میشد، و در جنوبیترین گوشۀ آن پادشاهی کوچک پارسه (پرسیس یا پارسوآ) قرار داشت که بعدها شهر ایلامی انشان (تل ملیان) را گرفت و پایتخت خود قرار داد. تعداد دقیق و نام قبیلههای ماد هنوز برای ما نامشخص است. به گواه مستندهای آشور و اورارتو، قبیلههای ماد احتمالن با شهر مرکزی ولایت شاهکنشین خود همنام بودهاند. این «شهرهای مرکزی» در حقیقت سکونتگاههایی روستامانند یا قلعههایی دفاعی بودند که جمعیتی حدود چهار تا شش هزار نفر در آنها زندگی میکردند.
هرودت (کتاب اول، بند 101) به ما میگوید که مادها به شش قبیله تقسیم میشدند:
- بوسایی
- پارتاکنی
- استروخاتی
- آریزانتی
- بودییی
- مَجی یا همان مجوسها
با این حال، این بازگوییهای هرودت از چیزهایی که احتمالن از زبان مترجمان-اطلاعرسانان ایرانی خود بیش از 200 سال بعد از یکی شدنِ قبیلههای ماد شنیده را همواره باید بهکمک مقایسه با منابع باستانشناسی مورد بازسنجی قرار داد. برای نمونه، «مجوسها» عنوان همگانی دینمردان زرتشتی است. برخی پژوهشگران برای جور کردن نوعی هویت قبیلهیی برای روحانیان مجوس روی پیوندهای تاریخی آنان با شهر رَگای (شهر رِی کنونی، پایتخت فرهنگی پادشاهی ماد) انگشت گذاشتهاند، که در متنهای اوستایی به آنها اشاره شده، هرچند که این متنهای شفاهی صدها سال بعد از زمان مادها روی کاغذ آمدهاند. برخی شاهان آشوری، مثل اسَرحَدّون (فرمانروایی 681 تا 669)، در کتیبههای خود برای اشاره به فرمانروایان مادی (که آنها را لوئِنئورو یا «رئیس قبیله/شاهَک» نامیدهاند) نام آنها را به همراه نام شاهَکنشین زیر فرمان هر یک آوردهاند، مثلن اوپّیس شاهَک پارتاکّا. اما به دلیل تعداد اندک و پراکندۀ این گونه شواهد، تعداد و نام دقیق قبیلهها یا شاهَکنشینهای ماد هنوز تا حد زیادی در پردۀ ابهام مانده است. این یادآوری خالی از فایده نیست که «ماد» ممکن است در اصل فقط نام یکی از این قبیلههای ایرانی-زبان و شاید نام همان قبیلهای باشد که در نهایت همگی آنها را در سایۀ قدرت و نفوذ سیاسی خود متحد کرد.
کهنترین اشاره به مادها در منابع همروزگار آنها در کتیبۀ شلمنسر سوم متعلق به 834 پیش از میلاد یافت میشود، که او در آن فهرست پیروزیهای نظامی تکتک سالهای سلطنت خود را آورده است. شلمنسر سوم در این کتیبه ادعا میکند که در سال بیست و چهارم فرمانروایی، پس از آخرین تهاجم به نَمری (از پایتختهای احتمالی کاسیها در غرب کرمانشاه) «پیشتر تا سرزمینهای میسی، ماد (اَمَدایو)، اَرَزیاش (و) هَرهار [خَرخار]» پیشروی کرده و «شهرها را گرفتم [...]. همه را از دم تیغ گذراندم، (آن) شهرها را غارت کردم، ویران و با خاک یکسان کردم، (و) به آتش کشیدم» (سطرهای 120 تا 125).
علاوه بر شلمنسر سوم (فرمانروایی 858 تا 824 پیش از میلاد)، شاهان آشوری دیگر از جمله سارگُن دوم (فرمانروایی 722 تا 705 پیش از میلاد) و آشوربانیپال (فرمانروایی 668 تا 627 پیش از میلاد) نیز دانستنیهای ارزشمندی دربارۀ مادها برای ما باقی گذاشتهاند، از جمله دربارۀ کشتزارها و سکونتگاهها و قلعههای آنان، اسبها و ارابههای جنگیشان، و کالاهای قیمتیای که تولید میکردند (و شاهان آشور همواره در پی این بودند که آنها را با زور و غارتگری و یا بهعنوان باج و خراج بهدست بیاورند). کتیبههای آشوری در کنار دیگر یافتههای باستانشناسی گویای این هستند که مادها زمینهای حاصلخیز و منابع آبی فراوانی برای کشت و کار، باغداری، و دامپروری در اختیار داشتند. در جریان خشکسالیهای مربوط به دورۀ دگرگونی آب و هوا بین سدههای یازدهم و هشتم پیش از میلاد، برای مردمان آشور غیرمعمول نبود که به دنبال غذا به سرزمینهای کوهستانی شمال شرق میانرودان بروند و حتا بهطور موقت آنجا بمانند. دو نمونه از موارد این چنینی را از دو نامه، یکی از تیگلات پیلسر یکم (فرمانروایی 1115 تا 1076 پیش از میلاد) و دیگری از آشوربانیپال دوم (فرمانروایی 884 تا 859 پیش از میلاد)، میتوان دریافت، که مضمون آنها از تمایل این پادشاهان به بازگشت مردمشان از زاگرس حکایت دارد.
پادشاهی ماد
سرزمینهای مادنشین شمال زاگرس از عمدهترین مناطقی بودند که از سدۀ نهم پیش از میلاد به بعد هدف لشگرکشیهای پی در پی آشوریها قرار میگرفتند، حتا باوجود این واقعیت که آب و هوای نامساعد و شرایط مکاننگاشتی کوهستان هرگز به آنان اجازه نمیداد سرزمینهای تسخیرشده را مدت زیادی زیر سلطه نگه دارند. پادشاهان آشور برای غلبه بر این مشکل از راه حلهای گوناگونی استفاده میکردند، از جمله تقسیم سرزمینهای تسخیرشده به بخشهای کوچکتر که زیر حاکمیت فرمانداران دستنشانده و پادگان آشوری مستقر در محل قرار بگیرد، گسترش مرزهای آشور به سمت شرق طوری که تا حد ممکن به مادها نزدیک باشد، گرفتن سوگند وفاداری و یا همپیمانی از مادها و همسایگان آنها از راه تحمیل یا ترغیب، و بیرون راندن ساکنان زاگرس برای جایگزین کردن آنان با مردمانی از شمال سوریه و جاهای دیگر.
با همۀ این تمهیدها، پیش از آن که سدۀ هشتم پیش از میلاد به پایان برسد تعداد زیادی از قبیلههای ساکن زاگرس سر به شورش برداشته بودند، و چون بسیاری از آنها از مادها یا همسایگان و همپیمانان آنها بودند چیزی نگذشت که قبیلههای تازه یکیشدۀ ماد رهبر شورش علیه سلطۀ آشور شدند. این اقدام طولانی، فرساینده، اما در نهایت موفقیتآمیز، که بخش عمدۀ آن در «گاهنگار بابلی نَبوپولَسَر» ثبت شده، به مادها جرئت آن را داد که به لشگرکشی بابلیها و سکاها برای سرنگونی آشور بپیوندند – لشگرکشیای که مادها سرانجام با غارت شهر آشور (پایتخت دینی امپراتوری نو-آشوری) و سقوط نینوا در 612 پیش از میلاد نقشی کلیدی در آن ایفا کردند. امپراتوری نو-آشوری به دنبال ویرانی و تسلیم مهمترین شهرهای خود از بین رفت و عرصه را به دشمنان واگذاشت، که مادها نیز از آن جمله بودند و بر مبنای سهم بزرگ خود در این پیروزی بیشتر ایالتهای آشوری در میانرودان، شرق آناتولی، و غرب ایران را تصاحب کردند.
بنا به سنت، اتحاد مادها را به دَهیوکَه (دیاکو) از قبیلۀ مادا نسبت میدهند، که از قرار معلوم بهترین دادگر و دادرس بین مردم خود بوده است (هرودت، کتاب اول، بندهای 96 تا 97). دَهیوکَه را نخستین پادشاه و قانونگذار در تاریخ ایران میدانند و او را بنیانگذار نخستین پادشاهی، نخستین گارد محافظان شخصی پادشاه (گارد جاویدان)، نخستین گروه «چشم و گوش»های پادشاه برای جاسوسی، و نخستین پایتخت ایران یعنی شهر باروبندیدار هگمتانه («اکباتانا» به یونانی؛ همدان امروز) میدانند. با این حال، ایگور دیاکونُف تاریخدان خاطرنشان میکند که ممکن است هرودُت برای «سادهسازی» تاریخ خاندانی مادها سرگذشت و دستاوردهای چند نفر از فرمانروایان ماد را فشرده کرده و به پای یکی از آنها نوشته باشد (90).
هرودُت نام چهار تن از پادشاهان ماد را برای ما باقی گذاشته که امکان بازشناسی آنها در کتیبههای آشوری، بابلی، و اورارتویی نیز وجود دارد:
دَهیوکَه/دیاکو (فرمانروایی 727 تا 675 پیش از میلاد) – بنیانگذار پادشاهی ماد (هرچند در متنهای آشوری به یک شاهَک مانّایی به نام دَیائوکّو اشاره شده، بیشتر پژوهشگران توافق دارند که دَهیوکَه از قبیلۀ مادا بوده است.)
فَروَرتیش (فرمانروایی 647 تا 625 پیش از میلاد) – پسر دَهیوکَه؛ شواهد باستانشناسی گویای این هستند که او، و نه پدرش، در حقیقت کسی بود که قبیلههای ماد را در سایۀ وحدت سیاسی با هم یکی کرد، هگمتانه را برای پایتختی بنیان گذاشت، با حمله به اورارتو موجب نابودی آن در دهۀ 640 پیش از میلاد شد، و قبیلههای پارسی را خراجگزار ماد ساخت.
هووَخشتره (فرمانروایی 625 تا 585 پیش از میلاد) – پسر فرورتیش؛ او دست به اصلاح نیروی نظامی زد و برای نخستین بار از دستههای جنگجوی قبیلههای گوناگون سپاهی منظم بهوجود آورد که بر اساس مهارتهای نظامی خود به گروههای نیزهداران، کمانداران، و سوارهنظام تقسیم میشدند؛ مادها با رهبری او در شورش بنیانبرانداز علیه آشور شرکت کردند، و او بهدنبال موفقیت این اقدام برای بنا کردن پادشاهی ماد به کشورگشایی ادامه داد و توانست مرزهای این پادشاهی را از شرق تا کویر نمک و از غرب تا آناتولی گسترش دهد.
ایشتووَیگو (فرمانروایی 585 تا 550 پیش از میلاد) – پسر هوَخشَتره؛ وقتی لشگرکشیهای توسعهطلبانۀ پدرش در شرق آناتولی در رویارویی با سپاه آلیاتیس (Alyattes) پادشاه لیدی (فرمانروایی حدود 635 تا حدود 585 پیش از میلاد) به بنبست خورد، ترتیب ازدواج او با دختر آلیاتیس، شاهزادهخانم آریینیس (Aryenis)، را دادند تا موجب تحکیم پیمان صلح بین ماد و لیدی شود، که با میانجیگری پادشاه بابل، نبونئید (Nabonidus؛ فرمانروایی 556 تا 539 پیش از میلاد)، بسته شده بود. این پیمان صلح مُهر پایانی بر درگیری نظامی پنجسالۀ دو لشگر گذاشت، که فقط از ترس خورشیدگرفتگی 28 مه (شاید هشتم خرداد) 585 پیش از میلاد دست از نبرد کشیده بودند (این رخداد، که به «خورشیدگرفتگی تالس» هم معروف است، نخستین تاریخ مشخص در تقویم نجومی جهان بهشمار میرود).
در تاریخ گفته شده که عامل نهایی شدن سلطۀ ماد بر ایلام ایشتووَیگو بوده است. اما بهجز این اطلاع چندانی دربارۀ فرمانروایی او در دست نیست. او بدون تردید آخرین پادشاه ماد تا شکست قطعی این پادشاهی از کورش دوم، پادشاه اَنشان، بود. داستان معروفی که هرودُت در تواریخ خود دربارۀ کورش آورده و او را نوۀ دختری ایشتووَیگو معرفی کرده که پادشاه ماد از ترس یک خواب پیشگویانه دستور نابود کردنش را میدهد و او در کوهستان بزرگ میشود و به تحریک آرپاگ (هارپاگُس به یونانی)، درباری بلندپایه و سردار سپاه ماد، برمیگردد تا به قصد انتقام با ایشتووَیگو بجنگد، بهدلیل شباهت زیاد با اسطورههای یونانی مشکل میتواند به واقعیت پهلو بزند. در دوتا از کتیبههای نبونئید نوشته شده که کورش، پادشاه اَنشان و خراجگزار ایشتووَیگو، در 553 تا 552 پیش از میلاد بر سرور خود شورید و سرانجام در 550 یا 549 پییش از میلاد «لشگر ایشتووَیگو تارومار شد، و پادشاه به اسارت درآمده به کورش تحویل داده شد، که او را بهعنوان اسیر جنگی به زادگاه خود فرستاد و طلا و نقره و دیگر گنجینههای خزانۀ هگمتانه را به غارت برد» (نقلشده در کتاب متنهای تاریخی بابل، صص 44 بهبعد و 110 بهبعد). در هر صورت، با سقوط هگمتانه پادشاهی ماد نیز استقلال و برتری خود را از دست داد و به زیر سلطۀ پارسیان درآمد.
هنر و معماری
هنر ماد، باوجود شواهد ناچیز، روی هم رفته آمیزهای از عناصر آشوری، اورارتویی، سکایی، و ایلامی را به نمایش میگذارد. پیکرهای انسانی روی مُهرها، اثر مُهرها، ساختههای فلزی، و سفالینههای نقشدار اغلب فقط از روی لباس و سبک پوشش، گاهی محدود به کلاه و سربند، بهعنوان «مادی» شناسایی میشوند. نگارههای جانوران، بهویژه اسب، قوچ، بز، پرندگان، و موجودات اساطیری نمایشگر کهنترین سبک «هنر جانوری» خاور نزدیک هستند که بازتابهای آن را در شکلهای محلیِ ظرفهایی مثل تکوکهای جانورسان و آبخوریهای مرغابیشکل نیز میتوان دید. سلاحها و زیورهای طلا و نقرۀ مادی از چشمگیرترین اشیای موجود در مجموعۀ «گنجینۀ زیویه» متعلق به سدۀ هشتم پیش از میلاد بهشمار میروند. در مورد دین مادها، هرچند بیشتر پژوهشگران تلاش دارند وضعیت دینی و پرستشی مردمان ماد را به کمک پیوندهای احتمالی با کیش آریایی مهرپرستی و دیگر شکلهای نخستینی آیین زرتشت روشن کنند، شواهد تصویری پرشمار مثل گاو-مردان بالدار نقششده بهسبک لاماسوهای آشوری در کنار یک سر مفرغی پازوزو (Pazuzu)، از دیوهای معروف آشوری، از رواج پرستش ایزدان میانرودانی نزد مردمان ماد خبر میدهند.
ویژگیهای متمایز معماری ماد را میتوان در «قلعههای» بهجامانده در گودین تپه، بابا جان، و نوشی جان در نزدیکی همدان بازشناخت. قلعۀ نوشی جان بهویژه مجموعۀ جذابی از اتاقهای خِشت و گِلی، تالارها، انبارها، حیاطها، و یک گذرگاه زیرزمینی احتمالن از دورۀ ساسانی (224 تا 651 میلادی) را به نمایش میگذارد. ساخت نخستین بنای این مجموعه به سدۀ هشتم پیش از میلاد برمیگردد، و برای تاقهای ضربی و تالار بزرگ ستوندار آن تا پیش از تالارهای عظیم هخامنشی در تخت جمشید و پاسارگاد همتایی در ایران نمیتوان یافت. برخی از دیوارهای این مجموعه روزگاری آراسته به نقاشیهایی از نگارههای هندسی بودهاند. در بخشهای غربی، و قدیمیتر، قلعۀ نوشی جان آتشدانهایی زمینی و دیواری به چشم میخورند که میتوانند به اعمال آیینی – آتشپرستی، سوزاندن قربانی، یا جز آن – مربوط باشند. شکافها و سوراخهایی نیز در دیوارها تعبیه شده که به احتمال زیاد کاربرد دفاعی داشتهاند. از این محوطه حلقهها و مارپیچهای نقره نیز بهدست آمده که ممکن است از نوعهای نخستینی سکههای هخامنشی سیگلو (siglo) بوده و نمایانگر وجود خزانه و یا فعالیتهای بازرگانی پس از سقوط پادشاهی ماد باشند.
افسانهها و یادگارها
هرچند پادشاهی مادها به نسبت عمری طولانی نداشت، چهرۀ تاریخی آنان تأثیری عمیق و قدرتمند بر مردمان همروزگار آنان و نسلهای آتی دور و نزدیک باقی گذاشت. نبوکدنصر دوم (یا «بختالنصر»، فرمانروایی 605 تا 562 پیش از میلاد) «دیوار مادها» را با بلندی و ضخامت زیاد، و دوام صدها ساله، در شمال بابل بنا کرد تا جلوی هرگونه تهاجم احتمالی آنان را بگیرد. هرودُت مینویسد که تهمریش (Tomyris)، ملکۀ ماساگِتها، کورش را «شاه مادها» مینامید (کتاب اول، بند 206)، با این که کورش در آن زمان 20 سال بود که بر شاهنشاهی پارسیان فرمان میراند. وقتی کورش سپاه پارسی-مادی خود را به فرماندهی سرداران ماد برای تسخیر شهرهای یونانینشین آسیای صغیر میفرستاد، تهاجم آنان چنان سخت و خشونتبار بود که وقتی مردم فوکائیا (Phocaea) خبر نزدیک شدن ایشان را شنیدند تصمیم گرفتند بگریزند و شهر را به آن مهاجمان هراسانگیز واگذارند (کتاب اول، بند 163).
در سدۀ دوم پیش از میلاد، چهرۀ تاریخی مادها هنوز چندان قوت داشت که الهامبخش نویسنده (یا نویسندگان) «کتاب دانیال» عهد عتیق برای آفریدن یک پادشاه بابلی به نام «داریوش مادی» باشد که به گمان آنان پس از بلشاصر و پیش از کورش فرمانروا بود («کتاب دانیال»، باب پنجم، آیۀ 31). هرودُت، پُلیبیوس، و دیودُروس همگی از شکوه و عظمت و ثروت و دولتمندی هگمتانه با شگفتی سخن گفتهاند. هرودُت این شهر را اَرگی سر به فلککشیده توصیف میکند که هفت دیوار دفاعی گرداگردش را فرا گرفتهاند (کتاب اول، بندهای 98 تا 99). این توصیف هرچند تا حدی با تصویرهایی که آشوریها از این شهر در نقشبرجستههای سنگی خود ترسیم کردهاند همخوانی دارد، باز برخی پژوهشگران را به این گمان انداخته که آنچه هرودُت «شهر هفت دیوار» وصف کرده شاید در اصل یک زیگورات غولآسا بوده باشد. امروزه تپۀ هگمتانه در انتظار کاوشهای بیشتر بهسر میبرد. با این حال، خاکبرداریهای انجامشده طرحوارۀ یک مرکز شهری با سه دیوار گرداگرد آن را آشکار کردهاند. میراث فرهنگی مادها در قالب تأثیرهای ژرف و بنیانی آنها بر فرهنگ ایران باستان به حیات خود ادامه میدهد، و ظرفیتهایی عظیم برای کندوکاوهای آینده را عرضه میکند.