شهر شوش یکی از کهنترین شهرهای جهان بوده، و امروزه به بخشی از یک محوطۀ باستانی تبدیل شده که شهر کنونی شوش در استان خوزستان را نیز شامل میشود. شواهدی که از کاوشهای باستانشناسی در این محوطه بهدست آمده پیشینۀ سکونت پیوستۀ انسانها در آن را به 4395 پیش از میلاد میرسانند. البته نخستین گروههای انسانی بسیار پیش از این تاریخ و احتمالن در حدود 7000 پیش از میلاد در منطقه ساکن شدهاند.
شهر شوش، با نام ایلامی «سوسَن» یا «سوسان»، بزرگترین شهر و پایتخت امپراتوری ایلام بود، که در دورههای هخامنشی و پارتی (اشکانی) نیز همچنان از مراکز مهم شهری بهشمار میرفت. یونانیها این شهر را «سوسا» و عبریها آن را «شوشان» مینامیدند. نام این شهر در عهد عتیق انجیل در کتابهای دانیال، اِزرا، نحمیا، و اِستِر آمده، و گفته شده که نحمیا و دانیال نبی در این شهر زندگی کردهاند.
شهر کنونی شوش بیشتر محوطۀ شهر کهن را پوشانده است، اما کاوشگاههای باستانشناسی با تلهای اغلب کاوشنشده نیز در اطراف آن کم نیستند. محل معبد/کاخ و گورهای شوش در سدههای نوزدهم و بیستم میلادی لایهبرداری شدهاند، اما کندوکاو شوش هنوز در نیمهراه است. به گزارش یونسکو: «بناهای یادمانی کشفشده شامل ساختمانهای اداری، مسکونی، و کاخی هستند»، و محوطه چندین لایه سکونتگاه شهری را در زیر خود جا داده که دیرینگی آنها از هزارۀ پنجم پیش از میلاد آغاز شده و تا سدۀ سیزدهم میلادی ادامه پیدا میکند (1). شهر قدیمی شوش بین دو رود کرخه و دز واقع شده (در کتاب دانیال، باب 8، آیۀ 2 این دو رود بهترتیب خوآسپیس و یولایوس نامیده شدهاند)، که با آوردن گل و لای زاگرس زمین منطقه را به خاکی بسیار حاصلخیز تبدیل میکردند.
شوش در اوایل هزارۀ چهارم پیش از میلاد مرکز سیاسی سرزمین ایلام بود، و امروزه ویرانههای قلعهای در آن وجود دارد که تاریخ آن به همین دوره برمیگردد. محوطۀ شوش علاوه بر این، باقیماندۀ بناهای دیگری از دورههای هخامنشی، سلوکی، سوری-یونانی، و اشکانی را نیز در خود جا داده که اهمیت تاریخی خاصی به آن بخشیدهاند، زیرا شواهد چشمگیری از سِیر فرگشت فرهنگهای گوناگون منطقه در گذر بخش بزرگی از زمان را میتوان از شوش بازخواهی کرد. شوش در سال 2015 میلادی بهعنوان محوطهای با «ارزش جهانیِ ممتاز» به ثبت یونسکو رسید.
در حدود سال 1764 پیش از میلاد، حمورابی پادشاه بابِل (فرمانروایی 1792 تا 1750 پیش از میلاد) شوش را غارت کرد و مجسمههای ایزدان شهر را به تلافی حملههای خشونتبار ایلامیها به یغما برد. صدها سال بعد، شهر شوش بار دیگر توسط پادشاه آشور، آشوربانیپال (فرمانروایی 668 تا 627 پیش از میلاد)، هدف غارت قرار گرفت و ویران کردن کامل آن از 645 تا 640 پیش از میلاد طول کشید. هدف آشوربانیپال از این ویرانی در کتیبههای آشوری انتقام رنجها و بدیهایی است که مردم میانرودان از جانب ایلام تحمل کردند. با این حال، شهر شوش بار دیگر ساخته و آباد شد، تا این بار در 540 پیش از میلاد هدف حملۀ کورش بزرگ پارسی (فرمانروایی 559 تا 530 پیش از میلاد) قرار بگیرد. در مقابل، پسر و جانشین کورش، کمبوجیۀ دوم (فرمانروایی 530 تا 522 پیش از میلاد)، شهر شوش را پایتخت امپراتوری ایران قرار داد، و پس از او داریوش اول (فرمانروایی 522 تا 486 پیش از میلاد) نیز به بازسازی و توسعۀ شوش بهعنوان اقامتگاه محبوب خود پرداخت.
امپراتوری ایران در دورۀ هخامنشی صاحب پایتختهای دیگری (پاسارگاد، تخت جمشید، و هگمتانه) نیز بود، اما از قرار معلوم تاریخنگاران آن روزگار شوش را بهتر از بقیه میشناختند و به همین خاطر نام آن بیشتر از بقیه در کهننوشتها آمده است. تخت جمشید، که یونانیان بعدها آن را پرسپولیس به معنی «شهر پارسیان» نامیدند، تا پیش از ویران شدن بهدست اسکندر مقدونی (فرمانروایی 336 تا 323 پیش از میلاد) نام و آوازۀ چندانی خارج از مرزهای ایران نداشت. با سقوط دولت هخامنشی و سپس مرگ اسکندر مقدونی، شوش بخشی از امپراتوری سلوکی شد.
سلوکیان نام شوش را به سلوکیه تغییر دادند و معماری و سبک زندگی یونانی را به آثار بهجامانده از ایلامیها و پارسیها در این شهر افزودند. شهر شوش تا صدها سال بعد اهمیت خود را بهعنوان مرکزی برای دانشوری، دین، و فرهنگ حفظ کرد، تا این که در سال 638 میلادی مورد هجوم و غارت سپاهیان مسلمان قرار گرفت و ویران شد. شوش پس از بازسازی تا سال 1218 میلادی به حیات پربار خود ادامه داد، و در این سال سرانجام بهدست مهاجمان مغول یکسر از بین رفت.
سرآغاز شکلگیری و تاریخ نخستینی شوش
شوش در دورۀ نوسنگی، حدود 7000 پیش از میلاد، یک دهکدۀ کوچک بود، اما تا حدود 4200 پیش از میلاد در حد و اندازههای یک مرکز شهری توسعه یافت. زمانی در این فاصله، ساکنان شهر سکوی عظیمی ساختند تا بنیان یک معبد بزرگ باشد، که به احتمال زیاد برای پرستش ایزد اینشوشیناک (Inshushinak)، خدایگان حامی شوش، در نظر گرفته شده بود. اینشوشیناک ایزد تاریکی و جهان آخرت بود، و از دورتادور سکوی پرستشگاه او مقبرهها و پیشکشهای نذری و تقدیمی فراوانی پیدا شد که نثار آن ایزد و ارواح درگذشتگان شده بودند. با حفاری در همین قسمت بیش از 2000 قطعه از این پیشکشها، اغلب ظرفهای سفالی، از دل خاک بیرون آمدند. به گزارش «موزۀ هنر متروپالیتن»:
این گورستان علاوه بر سفالینه حاوی حدود پنجاه و پنج «تبر» مسی چکشکاریشده بود. این اشیا بهلحاظ شکل شباهت زیادی به نمونههای سنگی دارند که در محوطههای همدورۀ این محوطه فراوان یافت شده و احتمالن بهعنوان کجبیل بهکار میرفتهاند. مقدار مس موجود در این اشیا از هر یافتۀ دیگری متعلق به سایر محوطههای این دوره بیشتر است. پس آنها بدون تردید از وجود ثروتی هنگفت در منطقه حکایت میکنند. (30)
بهنظر میرسد که در این مرحله از حیات شهر شوش سفالگری، کشاورزی، و فلزکاری حرف اول را میزده، هرچند که برجستهترین شواهد تصویری آن دوره زنانی را در حال پارچهبافی نمایش میدهند. با رشد و توسعۀ شوش، مردم روستاهای کوچک اطراف را رها کرده و به زندگی شهری رو آوردند. همین روند راهگشای ظهور دورۀ معروف به «نیا-ایلامی» (حدود 3200 تا حدود 2700 پیش از میلاد) شد، که سپس به نوبۀ خود امکان گذار به «دورۀ ایلامی قدیم» (حدود 2700 تا حدود 1600 پیش از میلاد) را فراهم کرد. در این دوره سفالگران به ظرافت و مهارت بیشتری دست یافتند، و دادوستد با ملتهای دیگر رونق گرفت. سوزان وایز باوئِر، مدرس و تاریخدان، در این باره مینویسد:
ایلامیها تا آن زمان در شهرهای کوچکی زندگی میکردند که در شرق خلیج فارس واقع بود و دیرینگی آنها دست کمی از پیشینۀ سکونت سومریها در پهنۀ میانرودان نداشت. اصل و ریشۀ این مردمان، مثل بیشتر مردمان روزگار باستان، هنوز ناشناخته است، اما رشد و توسعۀ شهرهای آنان به جنوب دریای خزر محدود نمیشد، و سرتاسر مرز جنوبی فلات بیابانی بزرگی را که در شرق کوههای زاگرس واقع بود نیز در بر میگرفت. از حدود 2700 پیش از میلاد، ایلامیها هم صاحب پادشاه شدند. شهرهای دوقلوی شوش و اَوان دو مرکز تمدن ایلام بودند. (88)
شهر اَوان در شمال شوش واقع شده بود، هرچند محل دقیق آن هنوز مورد بحث است، و در آغاز اهمیت سیاسی و دینی بیشتری داشت. در حدود 2700 پیش از میلاد، اِنِمباراگِسی (Enembaragesi) پادشاه شهر سومِری کیش ایلامیهای اوان و شوش را در نبرد (نخستین جنگ ثبتشده در تاریخ جهان) شکست داد، و بدین ترتیب فرهنگ سومری مدت کوتاهی بر منطقه حاکم شد. سپس سارگُن اَکدی (فرمانروایی 2334 تا 2279 پیش از میلاد) منطقه را به امپراتوری اَکدی خود پیوند زد، اما شاهان اَوان در زمان نوۀ سارگُن، نارام-سین (فرمانروایی 2261 تا 2224 پیش از میلاد)، موفق شدند با مذاکره استقلال خود را در آن دورۀ افول قدرت اَکد باز پس بگیرند.
با این حال شوش، برخلاف اوان، تا مدتها به خودمختاری برنگشت، و در گیر و دار سیاستهای توسعهطلبانۀ شولگی فرمانروای اور (فرمانروایی 2029 تا 1982 پیش از میلاد) زیر لوای او قرار گرفت. شولگی باز به ترویج فرهنگ سومری در شوش همت گماشت، چون تفرقۀ فرهنگی از روشهای اصلی حکمرانی او بود. اما ایلامیها نیز مثل کوچنشینان عموری ساکن منطقه زیر بار تهاجم فرهنگی سومر نرفتند، و هر زمان احساس قدرت میکردند بیدرنگ به تهدید اور برمیخاستند؛ آنها سرانجام در آخرین سالهای فرمانروایی ایبّی-سین (فرمانروایی 1963 تا 1940 پیش از میلاد) موفق شدند تهدیدها را عملی کنند و به سلطۀ سومر در منطقه پایان ببخشند. بدین ترتیب «دودمان سوم اور» (حدود 2112 تا حدود 2004 پیش از میلاد) بهدست ایلامیها سرنگون شد.
البته اور پیش از اینها و در فاصلۀ بین دو دورۀ فرمانروایی شولگی و ایبّی-سین در سراشیبی سقوط قرار گرفته بود، و سرانجام نیز حمورابی در راستای تلاشهای خود برای فتح سراسر میانرودان این شهر را در اختیار گرفت. شوش هم در این جریان در حدود 1764 پیش از میلاد توسط سپاه بابل، که میخواستند پاسخی دندانشکن به تهاجم پیشین ایلام به سرزمینشان داده باشند، غارت شد. حمورابی شوش را به آتش کشید و تندیس ایزدبانوان و کاهنههای آنان را با خود به بابل برد. به قول سوزان وایز باوئِر، «این شکل محترمانه و پارسایانۀ دزدیدن زنان دشمن و سوءاستفاده از آنها بود» (172).
با زوال قدرت بابل پس از مرگ حمورابی در 1750 پیش از میلاد، اوان و شوش بار دیگر قدرت گرفتند. در حدود 1500 پیش از میلاد نیروهای متحد اوان و شوش دست به کشورگشایی زدند و در نتیجه دولت-شهر جنوبی انشان نیز به قلمرو پادشاهی ایلام ضمیمه شد. از آن زمان بهبعد، فرمانروایان ایلامی خود را «پادشاه انشان و شوش» مینامیدند تا یگانگی قدرتمند سرزمین خود را به رخ بکشند. پژوهشگران این رویداد را سرآغاز «دورۀ ایلامی میانه» (حدود 1600 تا حدود 1100 پیش از میلاد) دانستهاند، دورهای که در آن شوش، و پادشاهی ایلام، به اوج اعتلای خود رسیدند.
دورۀ ایلامی میانه
شوش در این دوره پایتخت ناحیۀ شوشیانا شده (که کم و بیش منطبق با استان خوزستان است)، و دبیرۀ قدیمیتر اکدی در مدارک و اسناد رسمی جای خود را به خط میخی ایلامی داده بود. قدرت پادشاهان شوش روز به روز بیشتر میشد، تا سرانجام در حدود 1200 پیش از میلاد سرتاسر ناحیۀ جنوب غرب و جنوب مرکزی ایران زیر فرمانروایی آنان قرار گرفت و برنامههای بزرگ آبادانی و ساخت و ساز در آنها به اجرا درآمد.
معروفترین این برنامهها مجموعۀ پرستشگاهی بزرگ شهر دور-اونتاش بود، که به دستور پادشاه ایلام، اونتاش-ناپیریشا (فرمانروایی حدود 1275 تا 1240 پیش از میلاد) بنا شد. اونتاش-ناپیریشا، به دلایلی هنوز نامشخص، دستور داد این مجموعۀ دینی عظیم را نه در شوش بلکه در 31 کیلومتری جنوب شرقی آن بسازند و دورتادور آن شهر جدیدی بنا کنند. مارک وان دِ میهروپ تاریخدان درمورد شگفتانگیز بودن این مجموعه مینویسد:
در نقطۀ مرکزی آن [مجموعه] زیگورات عظیمی قرار داشت که یک لایه حصار داخلی با معبدهای گوناگون دورتادور آن کشیده شده بود. حصار دومی هم وجود داشت که بناهای غیرمذهبی در آن قرار گرفته بودند. زیگورات وقف ناپیریشا، ایزد بزرگ ایلام، و اینشوشیناک، خدایگان حامی شوش، بود. این بنا به معنای واقعی کلمه یادمانی محسوب میشد: میلیونها آجر خشتی در ساخت آن بهکار رفته بود، که بیشترشان را با صرف هزینۀ زیاد برای سوخت در کوره پخته بودند. کانون داخلی زیگورات که از خشت خام بود داخل لایهای از آجر پخته به ضخامت 2 متر جاسازی شده بود. هر ده لایۀ بیرونی این لایه یک ردیف کتیبۀ خشتی داشتند، که تقدیمنامههایی از جانب اونتاش-ناپیریشا به اینشوشیناک روی آنها حک شده بود. استحکام و استواری کمنظیری که در ساخت این مجموعه بهکار رفته موجب شده که این زیگورات تا امروز همچنان پایدارترین زیگورات خاور نزدیک باقی بماند. (186)
شاید اونتاش-ناپیریشا به این دلیل دور-اونتاش (= شهر اونتاش) و زیگورات آن (چغازنبیل) را در مکانی جداگانه بنا کرده باشد که شهر شوش در آن زمان با توسعۀ عظیم خود گنجایش چنین ساخت و سازی را نداشته است. با این همه، پس از درگذشت او اشراف شوش برنامۀ ساخت و ساز در دور-اونتاش را متوقف کردند، و برگزاری آیینهای دینی در همان شهر شوش ادامه یافت. به نوشتۀ «موزۀ هنر متروپالیتن» پولکهای مِسی که در شوش پیدا شده «احتمالن زینت لباس کاهنان در مراسم» بوده و با صاحبان خود به خاک سپرده شدهاند (30). این پولکها نیز، همانند «تبرها»ی مِسی که پیشتر اشاره شد، از وجود ثروت زیاد در شوش آن روزگار خبر میدهند.
ثروت و رفاه و آبادانی شوش در «دورۀ ایلامی میانه» فقط در گرو پایتختی آن نبود و پیوند تنگاتنگی با رونق داد و ستد و فعالیتهای دینی و زیارتی نیز داشت. بهترین صنعتگران ناحیه به شوش دعوت میشدند تا در ساخت بناهای عظیم و یادمانهای شکوهمند همکاری کنند. به نوشتۀ وُلفرام فُن زُدِن آشورشناس، ترجمۀ بهتر واژۀ «صنعتگر» میتواند «متخصص» باشد، چون این صنعتگران زیر نظر استادان خود به کسب دانش لازم برای آفریدن دستساختهها هم میپرداختند (104 تا 105). پادشاهان ایلامی در این دوره همگی در تلاش برای افزودن به شکوه و عظمت شهر خود بودند. این تلاشها در دورۀ فرمانروایی دودمان شوتروکی (حدود 1210 تا 1100 پیش از میلاد) به اوج رسید.
معروفترین پادشاه دودمان شوتروکی شوتروک ناخونته (یا ناهونته، فرمانروایی حدود 1185 تا 1150 پیش از میلاد) بود، که با حمله به میانرودان و شکست دادن کاسیها توانست امپراتوری ایلام را ایجاد کند. اما شهرت او بیش از هر چیز در گرو غارت شهرهای سیپّار و بابل در حدود 1150 پیش از میلاد است که در جریان آن تندیس مردوک و نیز سنگافراشت قانون حمورابی به شوش منتقل شدند. امپراتوری ایلامی با فرمانروایی پادشاهان شوتروکی دوام چندانی نداشت و سرانجام بر اثر کشمکش داخلی بر سر قدرت سقوط کرد. پس از یک دورۀ تاریکی که بهدلیل کمبود شواهد اطلاع چندانی از سرگذشت ایلام در دست نیست، آخرین دورۀ تاریخی این سرزمین یعنی دورۀ «ایلام نو» یا «نو-ایلامی» (حدود 1100 تا حدود 540 پیش از میلاد) فرا رسید.
دورۀ نو-ایلامی و تهاجم خارجی
همانطور که در بالا اشاره شد، سرآغاز دورۀ نو-ایلامی در عصر تاریکی و دورانی بود که هنوز از آن گواه چندانی بهدست نیامده و در انتظار کاوشهای بیشتر به سر میبرد. نخستین شواهد مربوط به این دوره از درگیری شدید با امپراتوری نو-آشوری (912 تا 612 پیش از میلاد) و همپیمانی با دولت-شهرهای دیگر برای مقابله با آن خبر میدهند، هرچند در این مورد هم جزئیات چندانی در اختیار نمیگذارند. در مقابل، کتیبههای آشوری پشتیبانی شوش از خیزش کلدانیها و پادشاه آنان، مردوک-بَلَدان (یا مردوک-اَپله-اِدینه دوم، فرمانروایی از 722 پیش از میلاد)، علیه فرمانروایی سارگُن دوم آشوری (فرمانروایی 722 تا 705 پیش از میلاد) و کشمکش مداوم با پسر و جانشین او سناخریب (فرمانروایی 705 تا 681 پیش از میلاد) را بهدقت ثبت و گزارش کردهاند.
پسر سناخریب، اِسرحَدّون (فرمانروایی 681 تا 669 پیش از میلاد) بر ایلام غلبه یافت و شوش را گرفت اما شهر را ویران نکرد. پس از آن رابطۀ خوبی بین شوش و آشور شکل گرفت، که دوام چندانی نیافت، و در زمان فرمانروایی پسر اِسرحدّون یعنی آشوربانیپال (فرمانروایی 668 تا 627 پیش از میلاد) ایلامیها سر به شورش برداشتند و به شهرهای آشور حمله کردند. آشوربانیپال هم پس از سرکوب این شورش به شوش حمله برد و شهر را به ویرانی کشید.
در سال 512 پیش از میلاد امپراتوری نو-آشوری بهدست نیروهای متحد بابل و ماد سقوط کرد، و فرمانروایی شوش نصیب مادها شد. با سقوط مادها قلمرو پادشاهی آنان تمام و کمال به هخامنشیان رسید و کورش دوم پارسی در سال 540 پیش از میلاد وارد شوش شد. کشورگشایی گستردۀ ایرانیان در عمل نقطۀ پایانی بر تاریخ ایلامیها گذاشت، اما شوش در مقام یک مرکز شهری مهم به حیات خود ادامه داد. هخامنشیان به نوسازی و آبادانی شوش همت گماشتند و شهر را به شکوهمندی و عظمتی که در زمان پادشاهان ایلامی از آن برخوردار بود، برگرداندند.
کمبوجیۀ دوم شوش را پایتخت شاهنشاهی ایران قرار داد، و داریوش اول کاخ شکوهمندی در آن ساخت، که بعدها کاخهای جانشینانش خشایارشا (فرمانروایی 486 تا 465 پیش از میلاد) و اردشیر اول (فرمانروایی 465 تا 424 پیش از میلاد) به آن اضافه شدند. ماجرای کتاب اِنجیلی اِستر، که داستانی تخیلی دربارۀ دختری یهودی است که به همسری اَهَسوروس (خشایارشا) درمیآید و جلوی نسلکشی یهودیان را میگیرد، در شوش میگذرد. در زمان اردشیر اول آتشسوزی گستردهای در شوش رخ داد که موجب نابودی بخش بزرگی از این شهر شد. اردشیر دوم منهمون («(خوش)حافظه»، فرمانروایی 404 تا 358 پیش از میلاد) شهر را از نو ساخت و تالار بار عام بزرگی (آپادانا) در شوش بنا کرد که گفتهاند از آپادانای تخت جمشید هم پرشکوهتر بود. نویسندگان باستان در وصف شهر شوش همواره از شکوه و عظمت بناهایی که به دستور اردشیر دوم ساخته شده بود، یاد کردهاند.
شهر شوش تا زمان حملۀ اسکندر مقدونی در 330 پیش از میلاد از رفاه روزافزون بهرهمند بود. اسکندر نیز دست به ویرانی شهر نزد تا آن را صحنۀ یکی از معروفترین عروسیهای تاریخ باستان کند. او در 324 پیش از میلاد در شوش بیش از 10000 مقدونی و ایرانی را به همسری یکدیگر درآورد تا تضمینی برای پایداری اتحاد و یگانگی دو ملت باشد.
پس از مرگ اسکندر در 323 پیش از میلاد، شوش و ناحیۀ اطراف آن به سردار او سلوکوس (فرمانروایی 321 تا 315 و 305 تا 281 پیش از میلاد) رسید. سلوکوس بنیانگذار امپراتوری سلوکی بود. او نام شهر را به سلوکیۀ کنار یولایوس (دز) تغییر داد، و شوش همچنان از مراکز مهم بازرگانی و پایتخت امپراتوری باقی ماند. رشد و رونق شوش تا اواخر دورۀ اشکانی (247 پیش از میلاد تا 224 میلادی) ادامه داشت و مقام پایتختی آن نیز در کنار تیسفون حفظ شد. از آنجا که تیسفون در جریان کشمکشهای ایران و رُم (روم) بارها به اشغال رُمیها درآمد، دربار نیز در این گونه مواقع به شوش منتقل میشد تا از دسترس رُمیها دور بماند.
شاهنشاهی اشکانی سرانجام بهدست اردشیر اول (اردشیر بابکان، فرمانروایی 224 تا 241 میلادی) برافتاد و جای خود را به شاهنشاهی ساسانی (224 تا 651 میلادی) داد. طی این دوره شهر شوش بهتدریج اهمیت خود را از دست داد، و کانونی برای جمعیت نوپای مسیحی شد تا ضمن حفظ همبستگی خود با رُم برای ساسانیان دردسر ایجاد کنند. مسیحیان از سراسر مناطق نزدیک جذب شوش میشدند، تا سرانجام شاپور دوم ساسانی (فرمانروایی 309 تا 379 میلادی) به شهر تاخت و جمعیت آن را پراکنده ساخت.
با این حال شوش بار دیگر حیات خود را از سر گرفت و به رونقی دوباره رسید. نوبت بعدی یغما و ویرانی در سال 638 میلادی رخ داد که در آن نیروهای سپاه اسلام به شهر هجوم آوردند. گفته شده که آنان در گیر و دار غارت شهر یک تابوت نقره پیدا کردند که بنا به باورها جسد دانیال نبی را در خود جا داده بود. مقبرۀ دانیال تا امروز در شهر شوش باقی مانده است. شوش از این حمله نیز سر بلند کرد، و اهمیت تجاری و مذهبی آن تا زمان حملۀ مغول در 1218 میلادی همچنان پایدار بود.
سرانجام
حملۀ مغول شوش را به ویرانه تبدیل کرد و آنچه از بناهای آن باقی مانده بود برای ساختمانسازی مورد بهرهبرداری جمعیت محلی منطقه قرار گرفت. هرچند بناهایی هم بودند که گاه عشایر کوچنشین بهطور فصلی در آنها اقامت میکردند، اما شهر روی هم رفته متروکه مانده بود. سرانجام در سدۀ نوزدهم میلادی توجه موزهها و مراکز فرهنگی-پژوهشی اروپایی و آمریکایی به میانرودان و ایران جلب شد و گروههای باستانشناسی در پی شواهدی مادی که بر تاریخی بودن روایتهای انجیل مُهر تأیید بزنند، به این سوی دنیا سرازیر شدند.
نخستین کاوشهای باستانشناسی در شوش به سال 1854 میلادی برمیگردد. اما نخستین لایهبرداریهای اساسی و سامانمند در 1884 میلادی به سرپرستی باستانشناس فرانسوی، ژاک دو مورگان، صورت گرفتند. این گروه همواره خود را زیر تهدید اهالی محل حس میکردند، به همین خاطر در حدود سال 1885 میلادی با صرف هزینه و زمان زیاد قلعهای برای محافظت از خود و استقرار در محل ساختند. هرچند هدف آنها حفاری و پاسداری از محوطۀ باستانی شوش بود، اما برای ساخت بنایی که اکنون به «قلعۀ شوش» یا «قلعۀ فرانسویها» معروف است از مواد و مصالح موجود در محوطه نیز استفاده کردند.
حفاری محوطۀ شوش در سدۀ بیستم میلادی هم ادامه یافت، هرچند تلاطمهای سیاسی مانع از استمرار کار در منطقه میشد. شوش امروزه یکی از مهمترین محوطههای باستانشناسی در جهان به شمار میرود و میتواند یکی از بزرگترین این محوطهها نیز باشد، چون هرچند پیشینۀ کاوش و پژوهش در آن اکنون از 150 سال بیشتر شده اما هنوز بخش عمدۀ محوطه زیر خاک مانده است. توسعۀ شهری شوش و نیز عملیات سدسازی روی دو رود کرخه و دز تهدیدی برای محوطۀ باستانی آن بهشمار میروند، اما در مقابل تلاشهایی پیوسته برای حفظ و نگهداری از این میراث فرهنگی و باستانی صورت میگیرد و آثار باقیمانده از عظمت گذشتۀ شوش همچنان گردشگران را از سراسر دنیا به خود جلب میکنند.