آلسستیس

تعریف

Joshua J. Mark
توسط ، ترجمه شده توسط Arash Taheri
منتشر شده در 24 July 2014
translations icon
در زبان های دیگر موجود است: انگلیسی, فرانسوی, اسپانيايي
Hercules Fighting Death to Save Alcestis (by Transferred from en.wikipedia to Commons by Ntetos using CommonsHelper, Public Domain)
هرکول در حال نبرد با مرگ برای نجات آلسستیس
Transferred from en.wikipedia to Commons by Ntetos using CommonsHelper (Public Domain)

آلسستیس ملکه افسانه ای تسالیس بود ، همسر شاه آدمتوس ، که در یونان باستان نماد و مظهر زن و همسری سرسپرده و فداکار به شمار می رود. درحالیکه داستان عشقبازی آدمتوس و آلسستیس به کرات نقل شده است ، او بیشتر به خاطر سرسپردگی و فداکاری اش نسبت به همسر خود شهرت یافته است تا جایی که حاضر شد به جای همسر خود در بستر مرگ قرار بگیرد و همین طور داستان بازگشت او به زندگی با مداخله هراکلس قهرمان یونانی ( که بیشتر با عنوان هرکول شناخته می شود ) زبانزد گشته است. دو نسخه از داستان آلسستیس موجود است ، یکی از آنها از کتابخانه منتسب به آپولودوروس ( قرن اول / دوم میلادی ) ماخوذ است که در آن هرکول نقشی ایفا نمی کند ، ولی با مساعی اوریپید نمایش نامه نویس ( ۴۸۰ - ۴۰۶ ق.م ) و نمایش نامه وی آلسستیس ( نوشته شده به سال ۴۳۸ ق.م ) ، تصویر بهتر و دقیق تری از هرکول در این داستان وجود دارد.

گرچه کتابخانه منتسب به آپولودوروس پس از اوریپید گردآوری شده است ، حکایات موجود در آن قدیمی تر در نظر گرفته می شود. داستانی که در آن آلسستیس به وسیله پرسفونه به حیات باز گردانده می شود ، بنابراین ، یحتمل از لحاظ زمانی به دوره پیش از نمایش نامه اوریپید تعلق دارد و اوریپید به منظور تاثیرگذاری بیشتر دراماتیک آن بر روی این اثر کار کرد و ، البته ، تمرکز اصلی خود را بر محبوبیت هرکول پهلوان مشهور قرار داده بود ، که این امر در زمان اوریپید ، موجب شد سیل تماشاگران به سوی صحنه نمایش سرازیر گردد.

آلسستیس و آدمتوس

هر دو نسخه از این داستان به یک گونه آغاز می شود و بر اهمیت وفاداری ، عشق ، و مهربانی تاکید دارند. روزی روزگاری پادشاهی مهربان و نجیب موسوم به آدمتوس می زیست که بر قلمرو کوچکی در تسالی حکومت می کرد. او هر یک از رعایای خود را به اسم می شناخت و سپس ، یک شب زمانی که غریبه ای بر بر درگاه او از وی طلب غذا کرد ، او دانست که آن مرد باید به سرزمینی بیگانه متعلق باشد ولی با این حال ورود آن مرد را به خانه خود خوش آمد گفت. او به آن مرد بیگانه خوراک و پوشاک داد و نامش را پرسید ، ولی آن مرد به پرسش آدمتوس پاسخی نداد و فقط از آدمتوس پرسید که آیا می تواند یکی از بردگان وی باشد. آدمتوس به برده دیگری نیاز نداشت ولی ، چون متوجه شده بود که آن مرد بیچاره و پریشان است ، او را به عنوان شبان رمه گوسفندان خود قرار داد.

آن مرد بیگانه یک سال و یک روز پیش نزد آدمتوس ماند و سپس فاش کرد که او آپولو رب النوع مشهور یونانی است. او برای گذراندن مجازات خود به وسیله زئوس به زمین فرستاده شده بود و نمی توانست به قلمرو خدایان باز گردد مگر اینکه به مدت یک سال به عنوان برده در خدمت انسانهای فانی باشد. آپولو از مهربانی آدمتوس سپاسگزاری کرد و به او گفت هر هدیه ای که بخواهد می تواند به او بدهد ، اما آدمتوس گفت به چیزی نیاز ندارد و به خاطر آنچه انجام داده خواستار هیچ چیزی نشد. آپولو به وی گفت هرگاه به چیزی نیاز پیدا کردی در آینده به کمک تو خواهم آمد و سپس ناپدید گشت.

کمی پس از آن ، آدمتوس دلباخته آلسستیس شاهدخت شهر آیولکوس که در مجاورت تسالی واقع شده بود گشت. آلسستیس مهربان و زیبارو بود و خواستگاران فراوانی داشت ولی فقط میخواست با آدمتوس ازدواج کند. پلیاس پدر وی ، بهرحال ، با درخواست آدمتوس موافقت نکرد که دخترش را به عقد ازدواج او در بیاورد و این شرط را پیش پای آدمتوس قرار داد که تنها راه رسیدن به دخترش این است که او ، سوار بر ارابه ای که یک شیر و یک گراز وحشی آن را می کشند به شهر وارد شود.

پرسفونه آنقدر تحت تاثیر داستان عشق و از خود گذشتگی آلسستیس نسبت به شوهرش قرار گرفته بود که به تاناتوس دستور داد ملکه را به زندگی باز گرداند.

آدمتوس از شرایط پیش آمده دلسرد و افسرده خاطر گشته بود که ناگاه قولی را که آپولو به وی داده بود به یاد آورد. او آپولو را فرا خواند تا اینکه او ظاهر گشت ، با یک شیر و یک گراز کشتی گرفت و آنان را وادار به تسلیم کرد ، و آن دو را با یوغ به ارابه ای زرین بست. آدمتوس سپس آن ارابه را به سمت شهر آیولکوس راند ، و پلیاس هیچ چاره ای نداشت جز این که به ازدواج آلسستیس رضایت دهد. آپولو در میان مهمانان مراسم ازدواج بود و به آدمتوس ارمغانی شگفت داد : گونه ای جاودانگی. آپولو به آنان گفت که وی با الهگان سرنوشت که بر همه موجودات حکم می رانند معامله ای کرده است که به موجب آن ، حتی اگر آدمتوس بیمار شود و در آستانه مردن قرار بگیرد اگر کسی ، حاضر شود به جای او در بستر مرگ قرار بگیرد و بمیرد آدمتوس احتمالا بهبود خواهد یافت.

آدمتوس و آلسستیس تا سالیان دراز زندگی خوش و سعادت باری را در کنار هم تجربه کردند و دربار آنان به خاطر مهمانی های پر زرق و برقشان شهره آفاق بود ولی سپس ، روزی ، آدمتوس بیمار شد و پزشکان از بهبودی وی قطع امید کردند. درباریان وی هدیه ای را که آپولو داده بود به خاطر آوردند و هر کدام این احساس را داشتند که باید جان خود را برای نجات چنین شاه مهربان و خوبی فدا کنند ، ولی هیچ کدامشان حاضر به انجام این کار نشدند. پدر و مادر آدمتوس سالخورده بودند و به نظر می رسید یکی از آن دو داوطلب انجام این کار شوند. اما ، گرچه از عمر آنان جز اندکی باقی نمانده بود ، آن دو از تسلیم جان خود سر باز زدند. هیچ کدام از درباریان ، اعضای خانواده آدمتوس ، و نه هیچ یک از رعایای آدمتوس حاضر نشدند به جای او در بستر مرگ قرار بگیرند - ولی آلسستیس این کار را انجام داد.

در این مقطع داستان به دو شق تقسیم می شود. در نسخه کهن تر این داستان ، آلسیتیس موافقت می کند که به جای شوی خود در بستر مرگ قرار بگیرد و می میرد. روان او به وسیله تاناتوس ( رب النوع مرگ ) به سوی عالم مردگان روانه می گردد و در پیشگاه ملکه آن جهان یعنی پرسفونه حاضر می گردد. پرسفونه می پرسد که این روح کیست که مشتاقانه به قلمرو وی پا گذاشته است ، و تاناتوس ماجرا را برای او توضیح می دهد. پرسفونه ، آنقدر تحت تاثیر داستان عشق و از خود گذشتگی آلسستیس به شوهرش قرار می گیرد که به تاناتوس فرمان می دهد ملکه آلسستیس را به زندگی باز گرداند. پس از آن آلسستیس و آدمتوس با خوشی و شادی در کنار هم زیستند.

هرکول و آلسستیس

در نسخه ای دیگر از این داستان که به وسیله اوریپید در نمایش نامه اش با عنوان آلسستیس محبوبیت یافت ، بهر روی ، هرکول نقشی کلیدی در باز گرداندن آلسستیس از عالم مردگان ایفا می کند. در این نسخه ، همچون نسخه اول داستان ، هیچ کس جز آلسستیس حاضر نمی شود که به جای آدمتوس در بستر مرگ قرار گیرد. آدمتوس که از این قضیه مطلع گشته است ، فداکاری او را می پذیرد ، و در حالیکه ملکه او ضعیف و ضعیف تر می شود وی بهبود می یابد. همه اهالی شهر در غم از دست دادن آلسستیس که در حالتی بین مرگ و زندگی قرار گرفته بود سوگواری می کردند. آدمتوس در کنار بستر وی مانده بود و آلسستیس از وی درخواست کرد که ، در ازای این فداکاری او ، آدمتوس هرگز نباید ازدواج کند و یاد او را همواره زنده نگه دارد. آدمتوس با این امر موافقت می کند و همچنین سوگند می خورد که هرگز مهمانی های پر زرق و برق را بر پا نکند و زمانی که آلسستیس می میرد در کاخ خود به مراسم شادخواری برای همیشه پایان دهد. پس از این عهد و پیمان ها ، آلسستیس می میرد.

هرکول دوست قدیمی آن دو بود ، و در حالیکه از مرگ آلسستیس آگاهی نداشت وارد کاخ شد. آدمتوس ، که نمی خواست کام هرکول را به هنگام ورود تلخ کند ، به خدمتکاران خود امر می کند که در مورد آنچه رخ داده سخنی بر زبان نیاورند و به همان گونه که در ضیافت های مشهور کاخ رفتار می کردند با هرکول نیز همان طور رفتار کنند. خدمتکاران ، بهرحال ، هنوز به خاطر از دست دادن ملکه ماتمزده بودند ، و هرکول در می یابد که نوکران و اطرافیان آدمتوس به درستی از وی پذیرایی نمی کنند. پس از چند نوبت باده نوشی ، او به آنان ناسزا می گوید و از شاه و ملکه می خواهد پذیرایی بد نوکران خود را جبران کنند ، تا این که یکی از کلفت ها دچار فروپاشی عصبی می شود و آنچه را اخیرا رخ داده بود به هرکول می گوید.

The Abduction (Hercules and Alcestis)
ربودن ( هرکول و آلسستیس )
The Yorck Project (Public Domain)

هرکول از این رفتار خود خجل و شرمسار می شود و به سوی عالم مردگان روانه می گردد جایی که تاناتوس روان آلسستیس را به قلمرو پرسفونه هدایت کرده بود. هرکول با مرگ کشتی می گیرد و ملکه آلسستیس را آزاد می کند و او را به نور زندگی باز می گرداند. هرکول سپس آلسستیس را دقیقا به همان جایی می برد که آدمتوس به تازگی از مراسم تدفین باز گشته است . هرکول به شاه می گوید که او باید عزیمت کند چرا که او در میانه گذراندن دوازده خان خود به سر می برد ( برگرداندن مادیان های دیومدس ) و در حال رفتن از آدمتوس می خواهد که از بانوی خود مراقبت کند . آدمتوس با این امر مخالفت می کند چرا که او به آلسستیس قول داده بود هرگز ازدواج نکند ، و زیبنده این زن نیست که تنها کمی پس از مرگ همسر آدمتوس ساکن کاخ شود.

هرکول بر این امر پافشاری می کند ، بهر حال ، و دست آلسستیس را در دستان آدمتوس می گذارد. آدمتوس روی بند آن زن را بالا می زند و در می یابد که او آلسستیس است که از عالم مردگان به زندگی بازگشته است. هرکول به آدمتوس می گوید که آلسستیس تا سه روز قادر به صحبت نخواهد بود ، و پریده رنگ و سایه وار باقی خواهد ماند ، تا آن که آثار مرگ به کلی از وی پاک شود ، پس از آن او همچون سابق خواهد شد. نمایش نامه اوریپید در اینجا خاتمه می یابد ، در حالیکه در نسخه های دیگر داستان ادامه پیدا می کند و آن چیزهایی که هرکول گفته بود رخ می دهد ، و آلسستیس و آدمتوس تا زمانی طولانی زندگی خوشی را در کنار هم می گذرانند تا اینکه تاناتوس باز می گردد و آن دو را از هم جدا می کند.

خاتمه

تفریح و سرگرمی که یکی از اهداف ادبیات یونان باستان بود به خوبی در این داستان محقق گشته است حال آنکه ارزشهای فرهنگی ، که در این مورد خاص وفاداری و فداکاری بود نیز به تصویر کشیده شده است. تماشاگران صحنه نمایش در دوران باستان ، هم چون عصر جدید ، با این پرسش رو به رو شدند که در شرایط مشابه چه می کردند : آیا آنها حاضر بودند به خاطر کسی که دوستش دارند بدون هیچ چشمداشتی جان خود را فدا کنند ؟ نحوه پاسخ به این پرسش خود گویای مسائل زیادی در رابطه با ارزشهای آن فرد بود.

با در نظر گرفتن خصوصیات این داستان که در آن یک فرد با میل و اراده خود زندگی خود را فدای دیگری می کند ، مخاطبان داستان احتمالا در مورد آنچه آنان میتوانستند جان خود را برای آن فدا کنند به تامل بیشتری می پرداختند. مفهوم eusebia در یونان باستان غالبا به عنوان دینداری ترجمه می شود ، ولی این مفهوم بیشتر یک قانون اجتماعی به شمار می رفت که نحوه رفتار در جامعه را القا می نمود. احترام به مقامات بالاتر در اجتماع و دولت جنبه مهمی از این قانون بود و داستان آلسستیس ، در کنار شهرت دیرینه خود به عنوان یکی از بزرگترین داستانهای عاشقانه یونان باستان ، می توانست مخاطبین خود را تشویق کند تا به ارزش فدا کردن همه چیز خود برای خیر و آسایش ، بالاخص دولت پی ببرند. در تسلیم کردن جان خود یا جان پسران ، برادران ، پدران ، و شوهران خود به ارتش ، فرد از کهن الگوی از خود گذشتگی آلسستیس تبعیت می نمود و اطمینان می یافت که یاد و خاطره او با حرمت و افتخار باقی خواهد ماند.

یادداشت نویسنده : با سپاس فراوان از پروفسور jeanne neumann برای کمک به نوشتن این مقاله.

حذف آگهی ها
آگهی ها

منابع

دانشنامه تاریخ جهانی یک همکار آمازون است و برای خرید کتاب واجد شرایط، کمیسیون کسب می کند.

دربارۀ مترجم

Arash Taheri
I am arash taheri. I live in Iran. History, art, literature and philosophy are my field of interests.

دربارۀ نویسنده

Joshua J. Mark
جاشوا ج. مارک از بنیانگذاران «دانشنامۀ تاریخ جهان» و مدیر بخش محتوای سایت است. او استاد سابق «کالج مِریست» (نیویورک) بوده و در آنجا تاریخ، فلسفه، ادبیات، و نویسندگی تدریس کرده است. جاشوا سفرهای زیادی رفته و مدتی در یونان و آلمان زندگی کرده است.

ارجاع به این مطلب

منبع نویسی به سبک اِی پی اِی

Mark, J. J. (2014, July 24). آلسستیس [Alcestis]. (A. Taheri, مترجم). World History Encyclopedia. برگرفته از https://www.worldhistory.org/trans/fa/1-13076/

منبع نویسی به سبک شیکاگ

Mark, Joshua J.. "آلسستیس." ترجمه شده توسط Arash Taheri. World History Encyclopedia. تاریخ آخرین تغیی July 24, 2014. https://www.worldhistory.org/trans/fa/1-13076/.

منبع نویسی به سبک اِم اِل اِی

Mark, Joshua J.. "آلسستیس." ترجمه شده توسط Arash Taheri. World History Encyclopedia. World History Encyclopedia, 24 Jul 2014. پایگاه اینترنتی. 28 Apr 2024.